آرشيو مطالب

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390

آذر 1390

آبان 1390

مهر 1390

شهريور 1390

موضوعات

اینارو داریم

دل نوشته

شعر

عکس

فناوری جدید

اس ام اس

طنز

جملات زیبا

داستان کوتاه

تست

بیشتر بدانید...

آیا می دانید

جملات بزرگان

مطالب جالب و خواندنی

فال

دانلود

کتاب مهتاب

کتاب تخصصی

هفته نامه عشق خدا

عناوین مطالب وبلاگ

لینک دوستان

قالب وبلاگ

سایت مهندسی معدن

اس ام اس کده دوستان

فقط خنده

دانلود جدیدترین آهنگها

تصاویر عاشقانه

دنیای عکس و آهنگ جدید برنطین

خاکم سوادکوه

جملات ناب

نقره داغ

کلبه مخفی

داستان هاي كوتاه و آموزنده

دل نوشته مریم

انجمن علمی دانشکده شهید دادبین کرمان

مهندسی معدن

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

قالب بلاگفا


نويسندگان
علیرضا رستگار


درباره وبلاگ



در خیال من بمان ،اما خودت برو،آنکه در رویای من است مرا دوست دارد، نه تو! *به این جمع با صفا خوش آمدید!عشق یعنی زندگی....
welove2@yahoo.com

پیوند های روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

روانشناسی رنگ ها

به یاد داشته باش:

اگر دروغ رنگ داشت...

خدایا کفر نمی‌گویم

گاه می رویم تا برسیم.

اصل ۹۰/۱۰

طب سنتی(میوه درمانی،گیاه درمانی)

پدر عاشقی بسوزه!!؟

باز باران٬ با ترانه

عاشقت خواهم ماند

دوست دارم عاشقانه

می گذرد

نشکن

نشکن

دیوانه ام

کسی باشه

دور میمانم

صدایم کن

مردن

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin



 

استخاره آنلاین با قرآن کریم



باز باران٬ با ترانه

باز باران٬ با ترانه

میخورد بر بام خانه

خانه ام کو؟ خانه ات کو؟

آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران

گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟

خاطرات خوب و شیرین

کوچه ها شد، کوی بن بست

در دل تو٬ آرزو هست؟

 

کودک خوشحال دیروز

غرق در غمهای امروز

یاد باران رفته از یاد

آرزوها رفته بر باد

 

باز باران٬ باز باران

میخورد بر بام خانه

بی ترانه ٬ بی بهانه

شایدم٬ گم کرده خانه



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در شنبه 14 ارديبهشت 1392




درد عشق

در حریم دلبران صحبت بیگانه نبود

جز صفا وکرم یار دراین خانه  نبود

هرچه گفتیم وشنیدیم زپیمانه عشق

به جز احوال گل و نغمه مستانه نبود

شمع شرمنده شد از شعله افروخته اش

تا سحردر براو یک پر پروانه نبود

در بيابان مشق  نام لیلیش مجنون  کرد

شد به صحرا در بدر همتای دردانه نبود

عشق شیرین قوت فرهاد شد تا کوه کند

چون بنا کرد بیستون  را برسرش سایه نبود

خانه عشق بسوزد که سوخت خانه من

که در این خانه مرا   همدم وهم دانه نبود



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در یک شنبه 4 فروردين 1392




کی تو رو دوست داره؟؟

کی تو رو دوست داره قده یه دنیا

کی میخواد با تو باشه حتی توی رویا

نگو که رفتن تو سهم منه

دلم من طاقت نداره میشکنه



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 23 شهريور 1391




عشق اول

 میگن هیچ عشقی تو دنیا

مثل عشق اولی نیست

میگذره یه عمری اما

از خیالت رفتنی نیست

داغ عشق هیچکی مثل

اون که پس میزنتت نیست

چه بده تنهاشی وقتی

هیچ کسی هم  قدمت نیست

 چقده سخت بدونی

اون که میخوایش نمیمونه

که دلش یه جای دیگس و

همه وجودش مال اونه

چه بده برای اونکه

جون میدی غریبه باشی

بگی میخوام با تو باشم

بگه میخوام که نباشی

:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 20 مرداد 1391




از اولم میدونستم دوستم نداشتی و عاشق کس دیگه ای بودی!!!

اولش فکر نمیکردم که دلمو برده باشی    

                                             یا دلم گول چشای مشکیت رو خورده باشه

اما نه!گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد

                                             میدونم دوسم نداری مثل همون روزای گذشته

من خودم خوندم تو چشمات،یه کسی اینو نوشته

                                           میدونم که فرقی نداره واست عاشق بودن من

میدونم واست یکی شد بودن و نبودن من

                                           اما قلب من یه دریاست پر از موج و تلاطم

ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم

                                          آخ که چه لذتی داره نازه چشمات و کشیدن

رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن

دوستت دارم با اینکه میدونم دوستم نداری و عاشق کس دیگه ای هستی



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 20 مرداد 1391




پس چرا عاشق نباشم

 من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد

نوبت خاموشیِ من سهل و آسان می رسد

من که می دانم که تا سرگرم بزم هستی ام

مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد

پس چرا؟ پس چرا عاشق نباشم؟ پس چرا عاشق نباشم؟

من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست

بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست

من که میدانم اجل ناخوانده و بی دادگر

سرزده می اید و راه فراری نیست نیست

پس چرا؟ پس چرا عاشق نباشم؟ پس چرا عاشق نباشم؟



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 30 تير 1391




کلبه ی تنهایی من


من در این کلبه ی تنهایی خوشم

تو در آن اوج که هستی خوش باش

من به عشق تو خوشم

تو به عشق هر که هستی خوش باش



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 30 تير 1391




باز هم سهراب....

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی. یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟  رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.

این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابا قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 30 تير 1391




سلام ای تنها بهونه

سلام ای تنها بهونه ، واسهء نفس کشیدن

هنوزم پَر میکشه دل ، واسهء به تو رسیدن

واسهء جواب نامت ، می دونم که خیلی دیره

بذار به حساب غربت ، نکنه دلت بگیره

عزیزم بگو ببینم ، که چه رنگه روزگارت

خیلی دوست دارم تو مهتاب ، بشینم یه شب کنارت

سَرتو با مهربونی ، بذاری به روی شونم

تو فقط واسم دعا کن ، آخه دنبال بهونم

حالمو اگه بپرسی ، خوبه تعریفی نداره

چون بلا تکلیفه عاشق ، آخه تکلیفی نداره

نکنه ازم برَنجی ، تشنه ام تشنهء بارون

چقدر از دریا ما دوریم ، بی گناهیم هر دوتامون

بد جوری به هم می ریزه ، منو گاهی اتفاقی

تو اگه نباشی از من ، نمی مونه چیزی باقی

می دونی که دست من نیست ، بازیای سرنوشته

رو قشنگا خط کشیده ، زشتا رو واسم نوشته

باز که ابری شد نگاهت ، بغضتم واسم عزیزه

اما اشکاتو نگهدار ، نذار این جوری بریزه

من هنوز چیزی نگفتم ، که تو طاقتت تموم شد

باقی شو بگم می بینی ، گریه هات کلی حروم شد

حاله من خیلی عجیبه ، دوست دارم پیشم بشینی

من نگاهت بکنم تو ، تُو چشام عشقو ببینی

یادته منو تو داشتیم ، ساده زندگی می کردیم

از همین چشمهء شفاف ، رفعه تشنگی می کردیم

یه دفعه یه مهمون اُومد ، عقلمو یه جوری دزدید

دل تو به روش نیاورد ، از همون دقیقه فهمید

اولش فکر نمی کردم که دلم رو بُرده باشه

یا دلم گوله چشای روشنش رو خورده باشه

اما نه گذشت و دیدم ، دل من دیونه تر شد

به تو گفتم و دلت از ، قصه من با خبر شد

اولش گفتم یه حِسه ، یا یه احترام ساده

اما بعد دیدم که عشقه ، آخه اندازش زیاده

تو بازم طاقت آوردی ، مثله پونه ها تُو پاییز

سرنوشت تو سفیده ، ماجرای من غم انگیز

بد جوری دیوونتم من ، فکر نکن این اعترافه

همیشه نبودن تو ، کرده این دلو کلافه

می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من

می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من

می دونم دوسم نداری ، مثله روزای گذشته

من خودم خوندم تُو چشمات ، یک کسی اینو نوشته

اما روحه من یه دریاست ، پُره از موج و تلاطم

ساحلش تویی و موجاش ، خنجرای حرف مردم

آخ که چه لذتی داره ، ناز چشماتو کشیدن

رفتن یه راه دشوار ، واسه هرگز نرسیدن

من که آسمون نبودم ، اما عشقه تو یه ماهه

سرزنش نکن دلم رو ، به خدا اون بی گناهه

تو که چشمای قشنگت ، خونهء صدتا ستارست

تو که لبخند طلائیت ، واسه من عمره دوبارست

بیا و مثله گذشته ، جزء به من به همه شک کن

من بدون تو میمیرم ، بیا و بهم کمک کن



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 30 تير 1391




دل بسوزد خانه ی دلبر شود


باید آهسته نوشت.

بادل خسته نوشت

با لب بسته نوشت.

گرم و پر رنگ نوشت.

روی هر سنگ نوشت.

تا بدانند همه

كه اگر دوست نباشد دل نیست

امشب شب آخره که مزاحم دلت شدم

خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم

بدرقه لازم ندارم، خودم میرم عزیزترین

نذار بمونه زیر پا ، قلبمو بردار از زمین

دوستت دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود

غافل از این که قلب من منتظر اشاره بود...



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 30 تير 1391




زیر باران

 زیر باران

چتر ها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را

زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید حرف زد

نیلوفر کاشت

چیز نوشت

زندگی تر شدن پی درپی

زندگی آب تنی در حوضچه اکنون است



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 30 تير 1391




سهراب نوشت...

پشت سر

 

پشت سر نیست فضایی زنده .

پشت سر مرغ نمی خواند .

پشت سر باد نمی آید .

پشت سر پنجرۀ سبز صنوبر بسته است .

پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است .

پشت سر خستگی تاریخ است .

پشت سر خاطرۀ موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد .



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 18 خرداد 1391




سهراب نوشت...

چشم ها را باید شست

 

هر کجا هستم ، باشم ،

آسمان مال من است .

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچ های غربت ؟

من نمی دانم

که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست .

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست .

گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد .

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید .

واژه ها را باید شست .

واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد .

چترها را باید بست،

زیر باران باید رفت .

فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد .

با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت .

دوست را ، زیر باران باید دید .

عشق را ، زیر باران باید جست .

زیر باران باید با زن خوابید .

زیر باران باید بازی کرد .

زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد ، نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی ،

زندگی آب تنی کردن در حوضچۀ " اکنون " است .



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 18 خرداد 1391




سهراب نوشت...

زندگی

 

زندگی رسم خوشایندی است .

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ،

پرشی دارد اندازۀ عشق .

زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچۀ عادت از یاد من و تو برود .

زندگی جذبۀ دستی است که می چیند .

زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .

زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره .

زندگی تجربۀ شب پره در تاریکی است .

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد .

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد .

زندگی دیدن یک باغچه از شیشۀ مسدود هواپیماست .

خبر رفتن موشک به فضا ،

لمس تنهایی " ماه " ،

فکر بوییدن گل در کره ای دیگر .

زندگی شستن یک بشقاب است .

زندگی یافتن سکۀ دهشاهی در جوی خیابان است .

زندگی " مجذور " آینه است .

زندگی گل به " توان " ابدیت ،

زندگی " ضرب " زمین در ضربان دل ما ،

زندگی " هندسۀ " ساده و یکسان نفسهاست .



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 18 خرداد 1391




نمـــی شــــود

نمـی شـود که بهار از تو سبز تر باشد

 

نمی شـود که تو باشـی به مهربانی مهتاب

در آن زمان که روح دردمند ولگردم

                                                         بستری می جوید

                                                         بالینی می خواهد

                                                        تا شاید دمی بیاساید

نمی شـود که تو باشـی به مهربانی مهتاب

واین روح دردمند ولگردم

                                                                باز هم کوله را زمین نگذارد

                                                                و سر را بر زانوی مهربانی تو

نمی شـود که بهار از تو سبز تر باشد

                                                    شکوفه از تو شاداب تر باشد

                                                    پاییز از تو غمگین تر باشد

نمی شـود که تو باشـی و شعر هم باشد

نمی شـود که تو باشـی،ترانه هم باشد

نمی شـود که تو باشـی،گلدان یاس هم باشد

نمی شـود که تو باشـی،بلور هم باشد

نمی شـود که شب هنگام

                              عطر نگاه تو باشد

                                       «محبوبه های شب»هم باشند

نمی شـود که تو باشـی،من عاشــق تــو نباشم

نمی شـود که تو باشـی

                            درست همین طور که هستی

                                      و من هزاربار خوب تر از این باشم

                                     و باز،هزاربار،عاشــق تــو نباشـم

 

نمـی شــود،نمـی دانــم

نمی شـود که بهار از تو سبز تر باشد



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در شنبه 23 ارديبهشت 1391




حرف دل

گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم.

منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم.

ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم.

تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم.

 

.

.

.

 

سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد

عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد

گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی

جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد

 

.

.

.

 

 

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست

باید که سفر کرد به محبوب رسیدن

اما نتوان کرد دگر قافله ای نیست



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391




باز امشب


:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391




چیکار کنم ؟!

چیکار کنم ؟!

 

بگو چی کار کنم تا تو / یه ذره عاشقم بشی

تو این شبای بی کسی / مونس و همدمم بشی

چندتا غزل بسازمو / چندتا ترانه من بگم؟

چیکار کنم تا دلتو / بلرزونم، تکون بدم

بگو چی کار کنم تا تو / مثله خودم، عاشق بشی

نگاه کنی تو چشامو / هم بغض این ، ترانه شی

چیکار کنم تا نازنین / بشنوی حرف دلمو

یه ذره عاشقیه تو / حل میکنه ، مشکلمو

بگو چی کار کنم تا تو / یه ذره عاشقم بشی

تو این شبای بی کسی / مونس و همدمم بشی

چندتا غزل بسازمو / چندتا ترانه من بگم ؟

چیکار کنم تا دلتو / بلرزونم، تکون بدم

چشای من ، هیچکسی رو / به غیر تو نمیبینه

چی کار کنم تا مهر من / تو اون دله تو بشینه

چشای من ، هیچکسی رو / به غیر تو نمیبینه

چی کار کنم تا مهر من / تو اون دله تو بشینه

بگو چی کار کنم تا تو / یه ذره عاشقم بشی

تو این شبای بی کسی / مونس و همدمم بشی

چندتا غزل بسازمو / چندتا ترانه من بگم؟

چیکار کنم تا دلتو / بلرزونم، تکون بدم



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




متن عاشقانه هرچی باشی دوست دارم

متن عاشقانه هرچی باشی دوست دارم

 

من این شب زنده داری را دوست دارم . . .

من این پریشانی را دوست دارم . . .

بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم . . .

گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم . . .

چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم . . .

بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم . . .

چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم ، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم

به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم . . .

من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم ، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم . . .

من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم . . .

هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم . . .

مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم . . .

مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم . . .



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




وقتی نیستی

وقتی نیستی

 

از عذاب رفتن تو می سوزم تو اوج غربت

واسه ی بودن با تو ندارم یه لحظه فرصت

اینجا اشکه تو چشام به کسی نشون ندادم

اگه بشکنه غرورم خم به ابروم نمیارم

وقتی نیستی هر چی غصه است تو صدامه

وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه

از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم

کاشکی بودی و می دیدی که چی آوردی به روزم

حالا عکست تنها یادگاره از تو

خاطراتت تنها باقیمونده از تو

وقتی نیستی یاد تو هر نفس آتیش میزنه به این وجودم

کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




امان از شر زبان مردم ” از شیخ بهایی ”

امان از شر زبان مردم ” از شیخ بهایی ”

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!!

و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین ..!!!

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.

پس آنچه باشید که دوست دارید.

شاد باشید ؛

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




به خدا

به خدا اگر تمام غصه ها را داشته باشی

که نداری تنها و تنها با یاد خداوند، بیاد آوردن قدرت

و عظمتش و توجه به آفریده هایش جان تازه ای

می گیریم. باید از امروز غر زدن ها را قطع کرده

وگله کردن ها را کنار بگذاریم،

بیایید خدا را دوست بداریم و به او نزدیکتر شویم.

می خواهم از خدا،ز جودی ها رها شوم       از کبرو از غرور و دو رنگی جدا شوم

مرهم شوم به زخم پریشان یادها       بر شام تارشان به تسلی دعا شوم

هر جا فروش عشق و محبت به پا شود     با سر دویده وارد آن ماجرا شویم



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




دلم برای کسی تنگ است

دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را

به ميهماني گلهاي باغ مي آورد

و گيسوان بلندش را به بادها مي داد

و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد

دلم براي کسي تنگ است

که چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي کسي تنگ است

که همچو کودک معصومي

دلش براي دلم مي سوخت

و مهرباني را نثار من مي کرد

دلم براي کسي تنگ است

که تا شمال ترين شمال با من رفت

و در جنوب ترين جنوب با من بود

کسي که بي من ماند

کسي که با من نيست

کسي که . . .

                                                               دگر کافي ست.



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




کاش

کاش بر ساحل رودی خاموش ، عطر مرموز گیاهی بودم

چون بر‌آنجا گذرت می‌افتاد ، به سروپای تو لب می‌سودم

کاش چون نای شبان می‌خواندم ، به نوای دل دیوانه تو

خفته بر هود مواج نسیم ، می‌گذشتم زدر خانه تو

کاش چون پرتو خورشید بهار ، سحر از پنجره می‌تابیدم

ازپس پرده لرزان حریر ، رنگ چشمان تورا می‌دیدم

کاش چون آیینه روشن می‌شد ، دلم از نقش تو و خنده تو

کاش چون برگ خزان ، رقص مرا

نیمه شب ماه تماشا می‌کرد

در دل باغچه خانه تو .



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




كوچه

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم

در نهان خانه ي جانم گل ياد تو درخشيد

باغ صد خاطره خنديد

عطر صد خاطره پيچيد



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در سه شنبه 16 اسفند 1390




من و تو

من همون تنهاترينم که دلم رو به عشق تو سپردم

تو همون اميد بودنی که به اميد تو هنوز نمردم

من همون خيلی ديوونم که هميشه عاشقت ميمونم

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو ميخونم

من همون خسته ترينم که ديگه طاقت دوريتو ندارم

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

من همون دريای دردم که ميخوام دورت بگردم

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات ميخندم

من همون عاشق ترينم که اگه بخوای واست ميميرم

تو همون فرشته نجاتی که يه روز ميای و نميذاری من بميرم

من همون بدون ماهم که حتی ستاره هم ندارم

تو همون ماه و ستارم که با تو ديگه هيچی کم ندارم



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در شنبه 1 بهمن 1390




عزم سفر داری

عزم سفر داری بیهوده خوشم مکن

درد این عشق آتشین را یکباره بر دوشم مکن

تو بمن وعده برگشت را میدهی اما بی باورم

میروی اما در فراقت سیا پوشم مکن

من از عشق تو در جوش و خروشم

مرا نا امید زین جوش و خروشم مکن

زندگی مرا محال است در فراق تو

میروی ای بی وفا اما فراموشم مکن

درد این جدایی را چگونه باور کنم

ترا بحر خدا  یکباره خاموشم مکن



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در شنبه 1 بهمن 1390




خیال کردم

خیال کردم که تو با وفایی

با درد و غم عشق آشنایی

پنداشتم که تو بر خلاف دیگران

مظهر عشق و صفایی

دل غم دیده را دادم به دستت

خیال کردم مؤنس دل مایی

آیا یادت است که به من میگفتی؟

جز تو ندارم سرو و سودایی

صد افسوس که خیال خام کرده بودم

ندانستم که تو هم مطلب آشناییْ



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در شنبه 1 بهمن 1390




مغرور نشو...

مشو مغرور حسن زیبای خویش

مرنجان دلی را با حرف های خویش

مکن بر ما ستم که دنیا دو روز است

فکری بکن به حال عقبی ی خویش

گر امروز منم درویش نبین امروز را

کمی بی اندیش برای فردای خویش

چی میشود که بیایی یکبار در کنار من

تا بگویم برایت زین دل پر سودای خویش

ای کاش ندیده بودم به چهره افسونگر تو

اما چه کنم با چشمان بی پروای خویش

بسیار کوشیدم تا برهانم خویش را از دام تو

مگر فهمانده نمیتوانم این دل شیدای خویش

مرا به چه روز سیا گرفتار کرده ی

که نا امیدم از امروز و فردای خویش



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در شنبه 1 بهمن 1390




یادت باشه

 

یادت باشه

 



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 29 دی 1390




صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by welove2 This Template By Theme-Designer.Com