آرشيو مطالب

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390

آذر 1390

آبان 1390

مهر 1390

شهريور 1390

موضوعات

اینارو داریم

دل نوشته

شعر

عکس

فناوری جدید

اس ام اس

طنز

جملات زیبا

داستان کوتاه

تست

بیشتر بدانید...

آیا می دانید

جملات بزرگان

مطالب جالب و خواندنی

فال

دانلود

کتاب مهتاب

کتاب تخصصی

هفته نامه عشق خدا

عناوین مطالب وبلاگ

لینک دوستان

قالب وبلاگ

سایت مهندسی معدن

اس ام اس کده دوستان

فقط خنده

دانلود جدیدترین آهنگها

تصاویر عاشقانه

دنیای عکس و آهنگ جدید برنطین

خاکم سوادکوه

جملات ناب

نقره داغ

کلبه مخفی

داستان هاي كوتاه و آموزنده

دل نوشته مریم

انجمن علمی دانشکده شهید دادبین کرمان

مهندسی معدن

شوری سنج اب اکواریوم

کمربند چاقویی مخفی

قالب بلاگفا


نويسندگان
علیرضا رستگار


درباره وبلاگ



در خیال من بمان ،اما خودت برو،آنکه در رویای من است مرا دوست دارد، نه تو! *به این جمع با صفا خوش آمدید!عشق یعنی زندگی....
welove2@yahoo.com

پیوند های روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

مستر قلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

روانشناسی رنگ ها

به یاد داشته باش:

اگر دروغ رنگ داشت...

خدایا کفر نمی‌گویم

گاه می رویم تا برسیم.

اصل ۹۰/۱۰

طب سنتی(میوه درمانی،گیاه درمانی)

پدر عاشقی بسوزه!!؟

باز باران٬ با ترانه

عاشقت خواهم ماند

دوست دارم عاشقانه

می گذرد

نشکن

نشکن

دیوانه ام

کسی باشه

دور میمانم

صدایم کن

مردن

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin



 

استخاره آنلاین با قرآن کریم



 

سخنی از عشق...
 
سخنی از عشق...

وقتی در دوران کودکی و نوجوانی اختلاف زن و شوهرهای متعدد را می دیدم احساس می کردم که اشتباهی در میان است. صمیمیت کافی و علاقه لازم در آن عشق وجود ندارد، رنگ سیاه  کینه و خود جانبداری، نقش زیبا و لطیف گذشت و انعطاف را در خود حل کرده است. صداقت بیگانه شده و فداکاری، جانشین پیدا کرده است.

 

با خود می گفتم که اما، در زندگی و رابطه من این چنین نخواهد بود، عشق معنای واقعی دارد و صداقت هدیه من و فداکاری هدیه اوست. عشق ما علاقه به دیگری است، نه به ثروت و مقام و چهره. در قانون زندگی من قهر و اختلاف نا متعارف بود و رقابت و لجبازی بدون معنی. آنچنان در خیال خود خوش بین بودم که احساس می کردم با این افکار از دیگران متمایز شده ام. او هم مانند من و من هم مانند او.

 

اما وقتی عشق را در واقعیت دیدم، به افکار خود نرسیدم. نه تنها رویاهایم را در وجود دیگران نمی یافتم، در رفتار خودم هم پیدا نکردم. فکر کردم که آن ها بدند که من بد شده ام اما باز فکر کردم من که نباید با بدی دیگران بد شوم. مشورت و راهنمایی دیگران بوی افکار نوجوانیم را نمی داد ولی مثل اینکه واقعیت همان بود که می دیدم و می شنیدم نه آن که فکر می کردم.

 

می گفتند عشق از روی احساس است و ماندگار نیست اما علاقه از عقل می آید و با دلیل جاودانه است، دلیل عقل منطقی است و علاقه اش با فکر. اما این فکر سیاست دارد، این عاشقی شرط و شروط دارد و برای رسیدن به آن زحمت فراوان می خواهد و تلاش دوچندان.

 

بازهم نپذیرفتم گفتم علاقه از عقل است ولی نه مشروط، علاقه که شرط ندارد، گفتند در دنیایی که اشتباه کنی یک عمر بیراهه خواهی رفت، علاقه شرط دارد. چون سرنوشت است، یک عمر زندگی است و انتخاب بزرگراه اصلی زندگی تو که اگر بخواهی آن را برگردی از دیگران عقب خواهی افتاد. اگر از روی عقل و مشروط به خوشبختی نباشد، پس پیمودنش از برای چه است؟

 

گفتم افکارم خوشبختی می آورد، گفتند افکارت شاید ولی رفتارت نه، اما من فکر می کنم که آن ها اشتباه می کنند، چرا باید با سیاست زندگی کرد، صداقت نداشت، فداکاری نکرد و برای دیگری جان نسپرد.

 

چرا رفتارهای ما با گفته هایمان مغایرت دارد؟ چرا دوستت دارم و فدایت شوم ها تنها به ارزش یک گفتار است و چرا تا زمانی خوب هستیم که مفید هستیم؟

 

ما دیگران را برای رفاه خود می خواهیم نه برای اینکه در کنارشان باشیم. زمانی از وجود آن ها لذت می بریم که احساس کنیم از وجود و حضور آن ها بهره ای می بریم. حال این بهره هرچه می خواهد باشد، ثروت، عاطفه، قدرت یا هر مورد دیگری.

 

ما دیگران را برای این نمی خواهیم که خوشحالشان کنیم، کمکشان کنیم و ارتقایشان دهیم. با او روراست نیستیم، می گوییم که هستیم ولی نیستیم. می گوییم که در زندگی من بهترینی ولی شاید به گفته خود ایمان نداشته باشیم. برایش ساز حمایت و دلسوزی می زنیم ولی حاضر نیستیم به خاطر او هر کاری بکنیم. می گوییم تو خوب ترینی ولی احتمال این که بدگویی اش را بکنیم فراوان است. شاید به او خیانت کنیم و نارو بزنیم. شاید برای رشد خود راضی به شکست او شویم و شاید برای رسیدن به اهداف خود او را له کنیم.

 

از اعمال و رفتارش شکایت می کنیم اما خودمان در همان موقعیت همان کار را انجام می دهیم، وقتی خودمان را جای او می گذاریم می فهمیم که این خواسته یا اعمال سزاوار نیست اما بازهم اصرار بر انجام آن داریم. در زمان خوشی و راحتی او را فراموش می کنیم و در بدبختی ها او را شریک موظف خود می دانیم.

 

علاقه ای به درک احساسات او نداریم ولی توقع درک احساساتمان را داریم. از او می خواهیم به خواسته های ما توجه کند ولی به خواسته هایش توجهی نداریم. حقش را کامل ادا نمی کنیم و به نیازهایش کامل پاسخ نمی دهیم.

 

حال او کیست؟ او در درجه اول همسر ماست، اما می تواند پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند، دوست، همکار ما یا یک رهگذر باشد. مهم نیست که او کیست، مهم این است که ما...

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، بیشتر بدانید...، مطالب جالب و خواندنی، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 18 شهريور 1390





Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by welove2 This Template By Theme-Designer.Com