قاصدک !هان چه خبر آورده ای؟
ازکجا ،وز که خبرآوردی؟
خوش خبر باشی اما ،اما
گِرد بام ودر من بی ثمر می گردی .
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دریا و دیاری – باری
برو آنجا که بود چشمی وگوشی با کس
برو آنجا که تورا منتظرند .
قاصدک !
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از ین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید :
که دروغی تو،دروغ؛
که فریبی تو فریب.
قاصدک !هان،ولی ….آخر… ای وای!
با توام!آی !کجا رفتی؟ آی…!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی، جایی ؟
در اجاقی _ طمع شعله نمی بندم _ خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب وروز
در دلم می گریند.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
اینارو داریم،
دل نوشته،
،