عشق ، دروغ ، افسوس
زیبا بود!
چه زیبا همدیگر را توصیف میكردیم!
چه زیبا سخن از آینده میگفتیم و زیبا غرق در رویا و توهم شیرینمان مى شدیم!
سخن از آینده اى مى شد كه برایمان دور نبود، آن را مى شد با اندكى تأمل لمس كرد!
زیبا بود، خیلى زیبا!
من غرق تو مى شدم و تو غرق من!
چقدر صادقانه به هم دروغ میگفتیم ، تو براى اعتماد من و من براى اعتماد تو ، میگفتیم و میگفتیم!
چه زیبا دم از مذهب میزدیم، مذهبى كه براى جفتمان بى معنى بود!
چه زیبا دم از اخلاق میزدیم ، اخلاقى كه نامش را فقط در كتابها خوانده بودیم ، نامى كه شاید برایمان به اشتباه معنى كرده بودند!
آرى ، شاید حس برترى كودكانه یمان ما را به این راه كشاند كه فقط بگوییم بدون فكر و بى تأمل!
چقدر صادقانه اعتمادم را گرفتى و چه آسان اعتمادت را جلب خود كردم!
گذشت و گذشت......
به هم عادت كردیم! به همین تو و همین من!
روزها و شب ها ، كوچه ها و خیابان ها ، با هم بودن و در فكر هم بودن ها ، لحظه ها و لحظه ها،، گذشت و رفت!
انگار دیگر غریب بود برایمان حس مان!
شك كردیم به آینده ،به رویاهاى زیبایى كه در نزدیكیمان بود!
زندگیمان پر شد از شك و تردید ، تو من را نمیپذیرفتى و من تو را!
چه زیبا بود!
تو از تویى سخن میگفتى كه ساخته بودى براى رسیدن به من و من از منى حرف میزدم كه راهم را براى رسیدنِ به تو باز كند!
فریب میدادیم همدیگر را!
چه زیبا بود!
گذشت و فهمیدیم تو من را میخواستى و من تو را !
حیف!
كه دیگر اگر از حقیقت حرف میزدیم ، اعتمادى كه ساخته بودیم مانند گذشته هایمان مى شد!
همه شیرینى اش را تلخى فرا میگرفت!
تو رفتى و من رفتم ، اما گاهى دلم براى آن حس تنگ میشود ، نه براى تو!
حسى كه دروغ بود! گذشت اما فهمیدم همه ى دروغ هایت شیرین بود!
گاهى میخواهم شهر را بگردم و پیدایت كنم و صادقانه حرف هایم را بزنم، نمیدانم شاید تو هم به دنبالم میگردى و پیدایم نمیكنى!
اما زمانى كه تصمیمم را میگیرم دلم میلرزد!هنوز نمى خواهم اعتمادت را فرو بریزم!
حال كه مینویسم سیگارم را روشن میكنم و خاطراتت را بر باد میدهم!
چند روزى وقت دارم كه با خاطراتت زندگى كنم!
چند روزى وقت دارم كه بنویسم و بگویم "دوستت داشتم"
تا چند روز دیگر میتوانم زیر باران به یاد تو راه بروم و درگیرت شوم!
چند روزى وقت دارم یاد گذشته ام را دوباره زنده كنم!
یاد دوستت دارم ها ، یاد با هم بودن ها ، یاد بیدارى هاى شبانه ، یاد قهر هاى عاشقانه ، یاد لجبازى ها ، یاد دلهره ها ، یاد لبخند ها و اشك ها ، یاد زمستان بهار و پاییز! اَه! یاد پاییز و خش خش برگها و نبودنت!
آرى، جوانیم بر نمیگردد نه با دیدنت نه با لطافت صدایت نه با رویاهاى گذشته یمان!
وداع میكنم با یادت با دوستت دارم ها با روزها و شب هایمان و سلامى میكنم به زندگىِ جدیدم كه مدت ها انتظارم را مى كشید!
با بودنت صدایش را حس نمیكردم!
انگار لطیف تر از گذشته صدایم میكند، صداقتش مرا مجذوب میكند! شاید میخواهد جایت را برایم پر كند!
با جمله ى " دوستت داشتم" سیگار خاطراتت را خاموش میكنم و میروم!
سلام زندگانى ام
سلام زندگىِ دوباره
سلام
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
اینارو داریم،
دل نوشته،
،