می خوام از تو بگم
تویی که من یاد دادی در این دنیایی که شأن ومنزلت انسان ها فقط سه چیزشده است.
پول ، پول ، پول
من تنها به دنبال سه چیز باشم
خدا ، خدا و خدا
تو به من آموختی که در برابر مادر این انسان مقدس باید بارها به خاک افتاد بوسه زد به دست و پایش بی آنکه فکرکنی کجا قرار داری و چند میلیون آدم نظاره کننده ی تو هستند
تو به من یاد دادی که برای گفتن نام شهری که در آن متولد شده ام بی هیچ خجالتی سر بالا کنم و برایم مهم نباشد چند نفر مرا با دست نشان می دهند و می گویند شهرستانی
تو به من یاد دادی عشق، آن چیزی نیست که امروزه مردم می گویند تو عشق را بغض می کنی در گلویت برای مولایمان و اشک می ریزی برای دو برادری که خانواده خویش را زیر آوار یافتند
تو حتی غم هایت هم با همه فرق میکند غمت شده است غده های بزرگی که هر روز در این شهر بزرگتر می شوند غده آدم هایی که پول می پرستند غده آدم هایی که انسانیت را لگد مال می کنند نکند که روزی بازیگر شوی............
شاید دیگر نتوان باور کرد کسی هست که برای خوب بودن برای خوبی کردن حاضر است پشت کند به پول به سیمرغ ها و هزار مرغ ها به ماشین های شاسی بلندی که هر روز جلوی فقر ویراژ می دهند به خاطر هر چیزی که خوبی ها را نابود می کند و من که می دانم که تو حتی اگر هم بازیگر شوی این گونه نخواهی شد
ولی........
ومن آن روز با صدای بلند فریاد خواهم زد دیگر خوبی در این دنیا جود ندارد و تو شاید در آن زمان داری هزار و یک نقشی را بازی می کنی که دیگر شبیه خودت نیستند و ما دیگر نام زیبایت را نمی شنویم وای که چقدر کوروش بیگانه است
البته که همه ی نقش هایم اولند ولی یادم بماند که نقش اول زندگی خیلی ها را بازی می کردم و هیچ وقت برای کسی تکراری نبودم
با نگاهی زیبا
نه
چشمهایی زیبا
نه
با حرف های زیبا
و من هیچ گاه بعد از تو به هیچ خوبی اعتماد نخواهم کرد
فقط باورم که نه باورهایمان را خراب نکن
.....همین
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
اینارو داریم،
دل نوشته،
،