آرشيو مطالب

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390

آذر 1390

آبان 1390

مهر 1390

شهريور 1390

موضوعات

اینارو داریم

دل نوشته

شعر

عکس

فناوری جدید

اس ام اس

طنز

جملات زیبا

داستان کوتاه

تست

بیشتر بدانید...

آیا می دانید

جملات بزرگان

مطالب جالب و خواندنی

فال

دانلود

کتاب مهتاب

کتاب تخصصی

هفته نامه عشق خدا

عناوین مطالب وبلاگ

لینک دوستان

قالب وبلاگ

سایت مهندسی معدن

اس ام اس کده دوستان

فقط خنده

دانلود جدیدترین آهنگها

تصاویر عاشقانه

دنیای عکس و آهنگ جدید برنطین

خاکم سوادکوه

جملات ناب

نقره داغ

کلبه مخفی

داستان هاي كوتاه و آموزنده

دل نوشته مریم

انجمن علمی دانشکده شهید دادبین کرمان

مهندسی معدن

شوری سنج اب اکواریوم

کمربند چاقویی مخفی

قالب بلاگفا


نويسندگان
علیرضا رستگار


درباره وبلاگ



در خیال من بمان ،اما خودت برو،آنکه در رویای من است مرا دوست دارد، نه تو! *به این جمع با صفا خوش آمدید!عشق یعنی زندگی....
welove2@yahoo.com

پیوند های روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

مستر قلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

روانشناسی رنگ ها

به یاد داشته باش:

اگر دروغ رنگ داشت...

خدایا کفر نمی‌گویم

گاه می رویم تا برسیم.

اصل ۹۰/۱۰

طب سنتی(میوه درمانی،گیاه درمانی)

پدر عاشقی بسوزه!!؟

باز باران٬ با ترانه

عاشقت خواهم ماند

دوست دارم عاشقانه

می گذرد

نشکن

نشکن

دیوانه ام

کسی باشه

دور میمانم

صدایم کن

مردن

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin



 

استخاره آنلاین با قرآن کریم



انتظار

انتظار

سلام بر کوچه های عاشقی،

به شهردلواپسی و ترانه های بی کسی،

با آنکه هیچ گاه از کوجه بن بست ما عبور نمی کنی،ترانه ی من

و شاه بیت غزل هایم و کوره راهها عاشقی در انتظار توست.



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در دو شنبه 21 شهريور 1390




امروز باشیم

امروز باشیم

چه آرام باشی و رها بسان آسمان آبی و چه امواجِ پر تلاطم بسان

دریای طوفان،چه در حسرت تکه ای نان و

چه درشاکر به پاس لقمه ای،

امروز می گذرد و از پس آن

فردا می آید...

چرا آرام نباشیم با یاد خدا؟

چرا در اضطراب فردا امروز را فنا کنیم؟



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در دو شنبه 21 شهريور 1390




نجوای عاشقانه

http://img.tebyan.net/big/1389/12/20699223409715036240233128185961072399061.gif

دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد

 



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در یک شنبه 20 شهريور 1390




شرط عشق

شرط عشق

http://www.rahimionline.com/rahimi-content/themes/images/calligraphy/022.jpg

 دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید

موعد عروسی فرا رسید...

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد

شرط عشق

20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود !

همه تعجب کردند و مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم."

جمله روز : ساده ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوار ترین کار جهان این است که کسی باشی که دیگران میخواهند ...

http://www.daftareshghe.com/asheghane/Love-Picture-7.jpg



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، بیشتر بدانید...، مطالب جالب و خواندنی، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در یک شنبه 20 شهريور 1390




افسانه عشق و جنون

taknaz.ir at site

روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، داستان کوتاه، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در یک شنبه 20 شهريور 1390




دخترهای مثل سیب

دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترینهایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند. پسرها

 نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی بشوند، بنابراین به سیب های

پوسیده روی زمین که به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند. سیب های بالای درخت فکر

می کنند مشکل از آنهاست درحالی که آنها فوق العاده اند. آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند

که آن قدر شجاع باشد که بتواند از درخت بالا بیاید..



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، بیشتر بدانید...، مطالب جالب و خواندنی، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 18 شهريور 1390




خیلی سخت است

خیلی سخت است بدانی هیچوقت به آن کسی که خیلی دوستش داری نخواهی رسید.

خیلی سخت است با اینکه میدانی به او نمیرسی باز هم سکوت کنی و آرام در دل شکسته شوی.

خیلی سخت است بغض گلویت را گرفته باشد اما نتوانی گریه کنی ، خیلی سخت است قلبت پر از درد باشد

اما نتوانی خودت را از این درد خالی کنی.

 با خود میگویم این زندگی تنها با تو زیباست ، میگویم که این قلب تنها عاشق تو هست و تنها تو را دوست

دارد اما کسی آنچه را که برای خویش زمزمه میکنم باور ندارد.

شاید تنها با یاد و عشقت اما بدون تو، در این دنیا تنها زندگی کنم.

این رسم زندگیست ، سرنوشت با من و تو یار نیست .

هیچکس هوای ما را ندارد ، زندگی با ما نمی سازد.

تنها من هستم و تو هستی ، دو قلب عاشق ولی تنها و شکسته .

قلب تو را نمی دانم ، اما قلب من میخواهد تا ابد به عشق تو تنها بماند.

خیلی سخت است با او که دوستش داری نتوانی زندگی کنی و بدانی که هیچگاه به او نخواهی رسید.

 خیلی سخت است نتوانی دستانش را بگیری و او را در آغوش بفشاری.

تنها میتوانم به تو بگویم خیلی دوستت دارم و تا ابد عاشقت می مانم عزیزم.

خیلی سخت است برای رسیدن به او که خیلی دوستش داری انتظار بکشی و آخر سر سهم این انتظار

شیرین یک پایان تلخ باشد.

پایانی که آغاز حسرت عشق من است .

تا کی باید در حسرت رسیدن به تو بنشینم،

تا کی باید لحظه ها را بشمارم تا قشنگترین لحظه ام با تو فرا رسد.

شاید تا فردا یا شاید تا

تا آخر دنیا.



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 18 شهريور 1390




ღღ I LOVE YOU ღღ

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در جمعه 18 شهريور 1398




به دنبال کسی باش كه ...

عاشقانه می پرستمت...

عاشقانه می پرستمت... 

Find a guy who calls you beautiful instead of hot

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت

زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت

 

Who calls you back when you hang up on him

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی

 

who will stay awake just to watch you sleep

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند

 

wait for the guy who kisses your forehead

در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد]

 

who wants to show you off to world when you are in your sweats

کسی که مایل باشد  حتی  در زمانی که درساده ترین لباس  هستی تورا به دنیا نشان دهد

 

who holds your hand in front of his friends

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد

 

wait for the one who is constantly reminding you how much

he cares about you and how lucky he is to have you

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی

و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

 

wait for the one who turns to his friends and says that’s her

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش  بگوید اون خودشه



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




تکه های عاشقانه زیبا،کوتاه و مفید

کاش خبر از این دل تنگم داشتی / کاش خبر از غصه و آهم داشتی

این دل شده مبتلا به تو ای دوست / کاش مرهمی برای دردش داشتی . . .

.**************************

محبت چشمه ایست از جنس نور / هم ارادت هم سلام از راه دور . . .

***********************

شاخه گل رزی که در زمان حیات به کسی می دهید

به مراتب بهتر از یک دسته گل ارکیده ای است که روی سنگ قبر او می گذارید . . .

.**************

بر همان عهد که با یاد و خیالت بستم

یاد من هم نکنی باز به یادت هستم  . . .

************************

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/a/a9/The_walls_of_love_logo.png

 

چه غریبند دوستت دارم هایی که نوشته میشوند ولی خوانده نمیشوند . . .

.***************

:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، جملات زیبا، بیشتر بدانید...، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




عشق نگهداری میخواد

عشق نگهداری میخواد، شبها بیداری میخواد، وقتی تنگه دل یار، از تو دلداری میخواد

 

وقتی کسی به دلت نشست نشستنش مقدسه، حتی اگه نخواهدت نفس کشیدنش بسه

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد به من، من خودم بودمو یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید

عشق کلید شهر قلب است، به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که بار هر کلیدی باز شود

http://thumb.samwep.com/ts99/animate_49190.gif

آرزوم بی تو محاله، لحظه هام بی تو سواله، / بی تو مقصد خیلی دوره راه عشقم بی عبوره / من نمیخوام تو خیالم بهت بگم عاشقت هستم / دوست دارم که راستی راستی حس کنم کنارت هستم

من در این کلبه خوشم تو در آن اوج که هستی خوش باش، من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش

اگر یادت کنم دیوانه میشم / فراموشت کنم بیگانه میشم / اگر ترکت کنم میمیرم از غم / فراموشت کنم میپاشم از هم

غم خانه عشق تو به رضوان ندهم، یک خار تو را به صد گلستان ندهم / تو معدن عشق آرزوهای منی، من کفر تو را به گنج ایمان ندهم

یک شب از عمرم صفحاتی خواندم، چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم / همه دفتر عمرم ورقی پیش نبود، همه تکرار تمنای تو بود

ای دوست گلی به یادگار بفرست، گر لایق گل نیستم خار بفرست / از بهر خدا، نه از بهر دلت، من پیامی داده ام تو جوابی بفرست!

موجم کردی که بی قرارت باشم، ابرم کردی که اشک بارت باشم / در سکوت گل جلوه نمودی تا من، چون خار همیشه در کنارت باشم

 

نازی که ز لبخند گل یاس هویداست / زیبایی عشق است که در چشم تو پیداست

هر چه باشی نازنین، ایام خارت میکند / هر چه باشی شیر دل دنیا شکارت میکند

هر چه باشی با لب خندان میان دیگران / عاقبت دست طبیعت اشک بارانت میکند



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




http://www.pic.iran-forum.ir/images/dn1yksq8bimejnr75b.jpg

به نام آنکه ابر را گریاند تا گل بخندد

بیاد آنان که دوستشان داریم و نمی دانند

و

آنانی که دوستمان دارند و نمی دانیم.

 

صدای گام های آرام و نفس های سنگینش خبر آمدنش را به گوشم می داد.خورشید دست های ترک خورده را که سرما بی رحمانه دریده بود به کوه گره می زد و به امید آنکه مرهمی جانش را بشوید سوار بر اسب افق می شد. از چشمان خواب گرفته ستاره می شد فهمید که چندین شب هست که نخوابیده اند و به زحمت چشمک زنان ایستاده بودند . درختان خود را تکانی می دهند و شانه هایی را که زیر بار سنگین غربت سر به سجده گذاشته بود را بلند می کند.و دست های خالی خود را به امید آسمان بالا می گیرد و از زخم هایی که تنه اش را آزرده بود ، گلایه می کرد.گل های محبت چهره از نقاب خاک آلود خود می شویند و خوشه های گندم دست های همدیگر می گیرند و لباس های طلایی خود را می پوشند و بر جاده انتظار گلیمی از گلبرگ های پرپر شده می اندازند و گل های شقایق بی آب که با چشمان اشک آلود در انتظارند این جاده را معطر می کنند.همه با چشمانه ملتمسانه گام هایش را دنبال می کنند.پرستو پشت سرش می دوند.

 

به ادامه مطلب بروید...



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




نامه عاشقانه خیانت

از همه گذشتم به خاطر تو ، چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو
دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو
گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ، وفادار بمانم و عشقم را به تو ثابت کنم
گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری تا نفس دارم با تو بمانم
روزها گذشت… روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت
من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!
درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ، عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!
روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ، قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ، قلبت شلوغ شده و زندگی ات تباه ، نمیدانم چرا تو آمدی و مرا شکستی ، من که نکرده بودم گناه!
تو لایقم نبودی ، حالا دیگر بی ارزشتر از آنی که حتی لحظه ای به تو فکر کنم ، برو که نمیخواهم فکرم را حتی با خیال بی خیالی تو خراب کنم!
این را نوشتم نه به خاطر اینکه به یادت هستم ، خواستم بگویم که بدون تو اینک خوشبخترین عالم هستم
خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی یک تارموی او را هم با یکی مثل تو عوض نمیکنم، تمام دنیا را به من بدهند او را ترک نمیکنم، او جایش تا ابد در قلب من است ، هیچگاه به عشقش شک نمیکنم ….
یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ، پشیمان میشوی ، در به در کوچه و خیابان میشوی و در حسرت روزهای با من بودن میمیری….



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




نامه عاشقانه آرامش نیلگون امواج

عزيزم به هر جا که نگاه ميکنم تو را ميبينم. تصوير تو تنها چيزيست که چشمهايم 

باور ميکند دستان لرزانم را دراز ميکنم تا صورت مهربانت را لمس کنم 

اما به يکباره محو ميشود و من به ياد مياورم که تو در کنار من نيستي. 

چشمهايم را آرام مي بندم ، صدايت در گوشم ميپيچد 

طنين خنده هايت همه جا 

را پر ميکند ، بي اختيار لبخند ميزنم ولي صدايت دور و دورتر ميشود و من به 

ياد مياورم که باز هم تو نيستي. چه شيرين است 

تمام لحظه ها را به ياد تو بودن 

دلم ميخواد با تو در کنار ساحل بنشينم سرم را 

روي شانه ات بگذارم و امواج 

آبي را نگاه کنم و به آواز امواج گوش بسپارم. 

دلم براي آرامش نيلگون امواج 

تنگ شده. دلم هوايت را کرده است. 

دوباره بيقرار شده ام 

دوباره اين دل ديوانه براي ديدن تو 

دلتنگ شده.... براي تو ...



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




نامه عاشقانه برای تو می نویســـــــم

برای تو می نویســـــــم 


برای تویی كه قلبت پــــــــــاک است


برای تویی كه تنـــــــهایی هایم پر از یاد توست

برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــــــــق توست

برای تویی كه احســـــاسم از آن وجود نازنین توست

برای تویی كه تمام هســـــــتی ام در عشــــــق تو غرق شد

برای تویی كه چشــــــمانم همیشه به راه تو دوخته است

برای تویی كه مرا مجذوب قلب ناز و احســــــــاس پاک خود كردی

برای تویی كه وجودم را محو وجود نازنیـــــن خود كردی

برای تویی كه هر لحـــــظه دوری ات برایم مثل یک قرن است 

برای تو که هیچ وقت نفهمیدی دوستت دارم

برای تویی كه سـكوتــــــــــــــــــــت سخت ترین شكنجه من است

برای تویی كه قلبـــــــــت پـاک است

برای تویی كه در عشـــــــــــق ، قـلبت چه بی باک است

برای تویی كه عـشــــــقت معنای بودنم است

برای تویی كه غمــــــــهایت معنای سوختنم است

برای تویی که آرزوهایـــــــــت آرزویم است    



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




نامه عاشقانه اولین سلام

پنجره را بگشا؛

بگذار لحظه‌های تاريکت با انوار آفتاب هم نفس باشد، بگذار گل‌های حضورت، آسمان را تصوير هميشگی آستانه‌ی وجودشان کنند

بگذار عطر زيبايی اين روزگار، سرک بکشد ميان واژه‌های مکتوبم!

روی سياهی خط مي‌کشم و آن را تا معطر ترين جمله امتداد می‌دهم، پس تو رايحه‌ی اميد را استشمام کن از لابه‌لای کلماتم!

دلپذير ترين رنگ را مي‌کشم روی ديواره‌ی کلامم، تو هم آن را با آبی‌ترين نگاهت تا انتها بدرقه کن!

خسته نشدی از اين بغض و گريه؟ از برای چه خون دل خوردن؟ قالب سکوت را بشکن و شيشه‌ی درونت را از نو بساز؛ بگذار زنگار اضطراب

، بگريزد از دالان روحت! مجال نده تا الفبای غصه، جای خود را ميان ورق‌های افکارت، تثبيت کند...

گمان کنم که بلور زيبای دلت اندکی کدر شده، پس بيا بياراييمش به هزار هزار یاس زمينی و اين رخت سياهی را برون کنيم از تن دقايق...

دکلمه‌ی جنون را با قلمي از جنس طراوت، حک کردم روی لوح تقديرم؛ و می‌خواهم اکنون با دست خود، آن را راهيه جاده‌ای کنم ک

ه از پايان نکويش ترديدی ندارم...

بتکده‌ی ماتم را ویران خواهم کرد با تبر اطمينانم و امروز ستايش را، تقديم تنديسی می‌کنم که ياد تولد دوباره‌ام را تداعی‌می‌کند....

تو هم به ياری‌ام بيا، تا تمام امواج سياه را به آتش افکنم و اطمينان دارم، شعله‌های آتش زندگی من، جاودانه‌تر از آن امواج است....

می‌نشينم و باز قلم را سر می‌دهم روی سپيد ترين کاغذ آرزويم، تا طرح نام تو را برايم ترسيم کند....

آنگاه آن را می‌نشانم ميان قابی از رنگ سادگی و می‌گذارم تا ابد بماند کنار پنجره‌ی احساساتم

 



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




عاشقانه

گلوله نمی دانست

تفنگ نمی دانست

شکارچی نمی دانست

پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد

خدا که می دانست



برای مشاهده دیگر قطعه ها به ادامه مطلب بروید...



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در پنج شنبه 17 شهريور 1390




کوچه پس کوچه های دلتنگی

چشمانش پر بود از نگرانی و ترس ، لبانش می لرزید ، گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر

- سلام کوچولو ... مامانت کجاست ؟

نگاهش که گره خورد در نگاهم، بغضش ترکید. قطره های درشت اشکش ، زلال و و بی پروا چکید روی گونه اش

- ماماااا..نم .. ما..مااا نم ...

صدایش می لرزید

- ا .. چرا گریه می کنی عزیزم ، گم شدی ؟


:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، داستان کوتاه، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




عشق و فداکاری

 

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او

نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش

دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند

کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از

پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او

منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید

پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا

جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل

دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از

زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با

دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به

پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش

مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک

کرده بود

 

دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان

غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان

پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش برود و یا پسر خا له

اش با ان همه احساس و ابراز محبت و انوقت او عاشق بی احساس ترین ادم دنیا

شده بود در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که

از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود

پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند...

 



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




عاشقتم

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم

به عشق شب هایی که صدایت را می شنوم عاشق سکوت و تاریکی ام

فدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایت

عشق من دوستت دارم ، بی نهایت ...

نگاه مهربانت ، نمی دانم دیگر چه بنویسم در وصف چشم های زیبایت.

چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منی

تویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ای

به عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارم

لحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارم

چند صباحی است از عشق می نویسم برای دل ها

عزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارم

چه بنویسم در وصف روی ماهت

لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانت

به عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم

روزها می آید و می رود ، من عاشق این دنیای عاشقانه ام

من که کسی نبودم

اما آنقدر در وصف تو نوشتم  که اینک یک شاعر پرآوازه ام ...

تو در قلب منی ، من در قلب تو

به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم

به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم

به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم

میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست

و

آسمان بالای سر ماست

به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




فاصله بین دلها !

باران خوبی باریده بود و مردم دهکده شیوانا به شکرانه نعمت باران و حاصل خیزی مزارع عصر یک روز آفتابی در دشت مقابل مدرسه شیوانا جمع شدند و به شادی پرداختند. تعدادی از شاگردان مدرسه شیوانا هم در کنار او به مردم پراکنده در دشت خیره شده بودند. در گوشه‌ای دو زوج جوان کنار درختی نشسته بودند و آهسته با یکدیگر صحبت می‌کردند. آنقدر آهسته که فقط خودشان دوتایی صدای خود را می‌شنیدند. در گوشه‌ای دیگر دو زوج پیر روبه‌روی هم نشسته بودند و در سکوت به هم خیره شده و مشغول نوشیدن چای بودند. در دوردست نیز زن و شوهری میانسال با صدای بلند با یکدیگر گفت‌وگو می کردند و حتی بعضی اوقات صدایشان آنقدر بلند و لحن صحبتشان به حدی ناپسند بود که موجب آزار اطرافیان می‌شد.

 

 

یکی از شاگردان از شیوانا پرسید: "آن دو نفر چرا با وجودی که فاصله بینشان کم است سر هم داد می‌زنند؟"

شیوانا پاسخ داد: "وقتی دل‌های آدم‌ها از یکدیگر دور می‌شود آنها برای اینکه حرف خود را به دیگری ثابت کنند مجبورند عصبانی شوند و سر هم داد بزنند. هر چه دل‌ها از هم دورتر باشد و روابط بین انسان‌ها سردتر باشد میزان داد و فریاد آنها روی سر هم بیشتر و بلندتر است.

وقتی دل‌ها نزدیک هم باشد فقط با یک پچ‌پچ آهسته هم می‌توان هزاران جمله ناگفته را بیان کرد. درست مانند آن زوج جوان که کنار درخت با هم نجوا می‌کنند. اما وقتی دل‌ها با یکدیگر یکی می‌شود و هر دو نفر سمت نگاهشان یکی می‌شود، همین که به هم نگاه کنند یک دنیا جمله و عبارت محبت‌آمیز رد و بدل می‌شود و هیچ‌کس هم خبردار نمی‌شود. درست مثل آن دو زوج پیر که در سکوت از کنار هم بودن لذت می‌برند. هر وقت دیدید دو نفر سر هم داد می‌زنند بدانید که دل‌هایشان از هم دور شده است و بین خودشان فاصله زیادی می‌بینند که مجبور شده‌اند به داد و فریاد متوسل شوند.



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




باران عشق من

باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!

همیشه چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت در

زیر باران بی قراری خیس می شوم

 

هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ، یک حادثه بی تکرار

است

تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی

 

قلبم. قلبم . قلبم تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنت

چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت تنها خیره شده است به آن سو!

آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است

 

ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ، تنهایی دیگر به سراغ من نیا که

خیلی دیر است،

ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!

 

لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!

دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت

را!

قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین . قطره قطره قطره میریخت بر روی

گونه هایم

 

این قطره های باران بود یا اشکهایم

خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم

خدیا چرا میلرزد پاهایم

خدایا چرا نمیشوند حرفهایم.

 

آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،با وجودی

دیگر درگیر است ، قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است

 

این باران است که می بارد بر روی من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در

آغوشی گرم ایستاده ام ، دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا

بشنود ، برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم ، هم عاشق تو ، هم عاشق

بارانی که مرا عاشق تو کرد



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




اولین روز بارانی

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

 

غافلگیر شدیم

چتر نداشتیم

خندیدیم

دویدیم

 

 

و

 

 

به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی

چتر آورده بودی

و من غافلگیر شدم

 

سعی می کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد

.

و

و

و

و

چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم

.

.

.

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم

تنها برو

.

.



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




عاشقانه هایی با بوی باران

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم خود به خود هوس باران را میکنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود هوس یک کوچه تنها را میکنم.

آن لحظه است که دلم میخواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم.

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران. خیس تر از آسمان و درختان.

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم میخواهد باز زیر باران بمانم ، دلم نمیخواهد باران قطع

شود.

 

دلم میخواهد همچو آسمان که بغضش را خالی میکند ، خالی شوم ، از دلتنگی ها ، از این شب پر از

تنهایی.تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک میریزم ، و آرزوی یارم را میکنم.

دلم میخواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند.

لحظه ای که آرام آرام میشوم و دیگر تنهایی را احساس نمیکنم ، چون باران در کنارم است.

باران مرا آرام میکند ،  مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها میکند و به آرزوهایم نزدیک میکند.

 

 

آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ، دلم میخواست همچو آسمان که صدای

رعدش پنجره های خاموش را میلرزاند فریاد بزنم ، فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا

بشنود. صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم میزند ،

تنهایی در کوچه های سرد و خالی کجایی ای یار من؟ کجایی که جایت در کنارم خالی است.

 

 

در این شب بارانی تو را میخواهم ، به خدا جایت خالی خالی است.

 کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد.

تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ، تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای

غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.

قصه مرد تنها در یک  شب بارانی ، شبی که احساس میکنم بیشتر از همیشه عاشقم.

آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.

 



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




شبي پسر كوچكي يك برگ كاغذ به مادرش داد . مادر در حال آشپزي بود دستهايش را با حوله تميز كرد و

نوشته ها را با

 

صداي بلند خواند. پسر كوچولو با خط بچه گانه نوشته بود :

 

صورتحساب:

۱ـ تميز كردن باغچه 500 تومان

۲- مرتب كردن اتاق خواب 500 تومان

۳- مراقبت كردن از برادر كوچكم 1000تومان

۴- بيرون بردن سطل زباله 500 تومان

۵- نمره رياضي خوبي كه گرفتم 500 تومان

جمع بدهي شما به من 3000 تومان

مادر به چشمان منتظر پسرش نگاهي كرد و چند لحظه خاطراتش رو مرور كرد سپس قلم را برداشت و پشت

برگه صورتحساب پسرش اين عبارت را نوشت :

 

۱- بابت سختي 9 ماه بارداري كه در وجودم رشد كردي ، هيچ

۲- بابت تمام شب هايي كه بر بالينت نشستم و برايت دعا كردم ، هيچ

۳- بابت تمام زحماتي كه در اين چند سال كشيدم تا تو بزرگ شوي ، هيچ

۴- بابت غذا ، نظافت تو و اسباب بازيهايت ، هيچ


و اگر تمام اينها را جمع بزني خواهي ديد كه هزينه عشق واقعي من به تو هيچ است.

 

وقتي پسر آنچه را كه مادرش نوشته بود را خواند ، چشمانش پر از اشك شد و در حالي كه به چشمان

مادرش نگاه ميكرد قلم را برداشت و زير صورتحساب نوشت:

 

قبلا بطور كامل پرداخت شده است.مادر یعنی گنج عشق!



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، بیشتر بدانید...، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




عشق و تنهایی

عشق                                      بيداد    من

باختن                  يعني                    لحظه                 عشق

جان                          سرزمين             يعني                        يعني

زندگي                                 پاک من عشق                               ليلي و

در                              عشق يعني ...           شدن

ساختن                                                                            عشق

دل                                                                                   يعني


كلبه                                                                        وامق و

يعني                                                                   عذرا

عشق                                                           شدن

  من                                                عشق

 فرداي                                يعني

  كودك                        مسجد

  يعني             الاقصي

عشق  من

 

عشق                                      آميختن                                         افروختن

يعني                                 به هم          عشق                               سوختن

چشمهاي                      يكجا                    يعني                       كردن

پر ز                 و غم                            دردهاي             گريه

خون/ درد                                                   بيشمار

 

  عشق                                 من

    يعني                           الاسرار

    كلبه                  مخزن




:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




پسرک وگنجشک...

پسرک‌ بی‌آن‌ که‌ بداند چرا، سنگ‌ در تیرکمان‌ کوچکش‌ گذاشت‌ و بی‌آن‌ که‌ بداند چرا، گنجشک‌ کوچکی‌ را نشانه‌ رفت. پرنده‌ افتاد، بال‌هایش‌ شکست‌ و تنش‌ خونی‌ شد. پرنده‌ می‌دانست‌ که‌ خواهد مرد اما...

 

اما پیش‌ از مردنش‌ مروت‌ کرد و رازی‌ را به‌ پسرک‌ گفت تا دیگر هرگز هیچ‌ چیزی‌ را نیازارد.

 

پسرک‌ پرنده‌ را در دست‌هایش‌ گرفته‌ بود تا شکار تازه‌ خود را تماشا کند. اما پرنده‌ شکار نبود. پرنده‌ پیام‌ بود. پس‌ چشم‌ در چشم‌ پسرک‌ دوخت‌ و گفت: کاش‌ می‌دانستی‌ که‌ زنجیر بلندی‌ است‌ زندگی، که‌ یک‌ حلقه‌اش‌ درخت‌ است‌ و یک‌ حلقه‌اش‌ پرنده. یک‌ حلقه‌اش‌ انسان‌ و یک‌ حلقه‌ سنگ‌ریزه. حلقه‌ای‌ ماه‌ و حلقه‌ای‌ خورشید.

 

و هر حلقه‌ در دل‌ حلقه‌ای‌ دیگر است. و هر حلقه‌ پاره‌ای‌ از زنجیر؛ و کیست‌ که‌ در این‌ حلقه‌ نباشد و چیست‌ که‌ در این‌ زنجیر نگنجد؟!

 

و وای‌ اگر شاخه‌ای‌ را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای‌ اگر سنگ‌ریزه‌ای‌ را ندیده‌ بگیری، ماه‌ تب‌ خواهد کرد. وای‌ اگر پرنده‌ای‌ را بیازاری، انسانی‌ خواهد مرد.

 

زیرا هر حلقه‌ را که‌ بشکنی، زنجیر را گسسته‌ای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره‌ کردی.

پرنده‌ این‌ را گفت‌ و جان‌ داد.

و پسرک‌ آن‌قدر گریست‌ تا عارف‌ شد....



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، داستان کوتاه، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




رفتن .....

 

پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی. می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.

 

سنگ پشت،ناراضی و نگران بود.پرنده ای در اسمان پر زد.سبک،و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت:این عدل نیست ، این عدل نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی. من هیچ گاه نمیرسم. هیچ گاه. و در لاک سنگی خود خزید،به نیت نا امیدی. خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد.

 

کره ای کوچک بود.وگفت:نگاه کن،ابتدا و انتها ندارد.هیچ کس نمی رسد .چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. وهر بار که میروی،رسیده ای. باور کن انچه بر دوش توست،تنها لاکی سنگی نیست.تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی،پاره ای از مرا. 

 

خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور.

 

سنگ پشت به راه افتاد و گفت: رفتن،حتی اگر اندکی ...



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




فکر راحت!

 

زمانه هم چون گذریست باید ازین گذر گذشت

 نه راه پیش دارد نه پس باید ازین سفر گذشت

قسمت ما دربه دریست، سهم ما خوش باوریست

 توی راه زندگی، مقصد ما، در به دریست

فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد

 قفسی با، در باز ترانه ای از لب ساز

فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد

 

 

 

قصه شهر فرنگی دروغ بود؛ ستاره های آسمونش بی فروغ بود

قصه شهر فرنگی دروغ بود؛ ستاره های آسمونش بی فروغ بود

پیک خوشبختی ما، داره میاد؛ تو سفره

چشمای عاشق و خیس و منتظر من، به دره

خیره بر دروازه شهر آشنای من که از یک دریچه هم واسه من کوچیکتره

فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد فکر راحت نفسی خوش دل من می طلبد

بوی خوش عطر خاک، دلای ساده و پاک عشق رفتن به خونه قصه ای شد غمناک

فکر راحت نفسی خوش دل من میطلبد

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، شعر، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




برای تو

 

براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست

برايتويي كه قلبم منزلگه عشق توست

برايتويي كه احساسم از آن وجود نازنين توست

برايتويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد

برايتويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است

برايتويي كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردي

برايتويي كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردي

برايتويي كه يك لحظه دوري ات برايم مثل يك قرن است

برايتويي كه سكوتت سخت ترين شكنجه ی من است

 برای تو که یکی یک دونه ی قلب منی

 

 



:: موضوعات مرتبط: اینارو داریم، دل نوشته، ،

نوشته شده توسط علیرضا رستگار در چهار شنبه 16 شهريور 1390




صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 26 صفحه بعد

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by welove2 This Template By Theme-Designer.Com